English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (6427 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
turning handle U دستهچرخشگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
turning away U پرهیز
turning U تراشکاری
turning away U دوری واجتناب
turning machine U ماشین تراش
turning effect U اثر گردش
turning circle U دایره چرخش ناو
turning chisel U قلم ماشین تراش
turning circle U دایره گردش
turning chisel اسکنه ماشین تراش
turning bolt U کلون
turning attachment U تجهیزات تراشکاری
turning tool U قلم تراش
longitudinal turning U تراشکاری طولی
in the turning of a hand U بیک چشم برهم زدن
turning moment U لنگر واژگونی
turning moment U گشتاورواژگونی
turning movement U حرکت دورانی
turning traffic U ترافیک پیچ دار
Drop me just before you get to the turning. U مرانرسیده ره سر پیچ پیاده کنید
turning wheel U چرخهسفالگری
turning wall U دیواربازگشت
turning judge U داوربرگشت
wood turning U خراطی
turning tool U ابزار تراشکاری
turning tool U رنده
turning tool U کارد تراش
turning movement U احاطه دورانی
fine turning U میزان سازی دقیق
turning point U نقطه برگشت
turning point U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point U نقطه چرخش
turning point U مرحله قاطع نقطه تحول
turning points U نقطه برگشت
turning points U مرحله قاطع نقطه تحول
turning points U نقطه چرخش
turning points U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point U نقطه لولای چرخش
turning points U نقطه لولای چرخش
skew turning chisel مغار کج
method for turning the steps U روش دور دادن پلکان
polygonal turning machine U ماشین تراش چند لبه
automatic turning shop U کارگاه تراشکاری
cam turning attachment U تجهیزات تراش بادامک
turning programming language U زبان برنامه نویسی تورینگ
automatic lathe for taper turning U ماشین تراش مخروطی
handle U سروکارداشتن با
handle U احساس بادست
handle U قبضه شمشیر
handle U دسته
the handle to one's name U لقب
handle U دست زدن به
this will a for a handle U بکارمن نمیخورد
this will a for a handle U بدرمن نمیخورد
handle U مانور کردن
handle U دستگیره
handle U دستکاری کردن
handle U دست زدن
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle U بکار بردن
handle U دسته گذاشتن
handle U گیره نگهدارنده
handle U ضامن دستگیره
handle U نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle U گیره
handle U رفتار کردن استعمال کردن
to handle something U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle U با دست عمل کردن
handle U خرید و فروش کردن
handle U دست داشتن دسته
handle U وسیله لمس
take-up handle U دستهسوارکننده
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle U سیم بین چکش و دستگیره
elevating handle U دستهبالابر
grab handle U دستگیره
grip handle U جادستی
guide handle U دستهیراهنما
gun handle U دستهتلمبه
half handle U نیمدسته
insulated handle U دستهعایقدار
door-handle U اهرم در
traversing handle U دستهعرضی
safety handle U دستهایمنی
retractable handle U دستهجمعشو
pull handle U دستهکشش
lifting handle U دستهبلندکننده
knob handle U دکمهدستی
side handle U دستهجانبی
types of handle U انواعدسته
door-handle U دستگیرهدر
shaped handle U دستهحالتدهنده
The handle of the bucket has come off. U دسته سطل کنده شده
fly off the handle <idiom> U از کوره در رفتن
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
starter handle U دستهآغازگر
door handle U دستگیرهدر
cross handle U ضامنضربدری
balanced handle U دسته تعادل
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
lever handle U دستگیره اهرم
knurled handle U دستگیره اج دار
jug handle U شکاف به عرض دست
scoop handle U مشته
handle the ball U دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon U روقفلی دسته
handle escutcheon U روقفلی فرمان
hammer handle U دسته چکش
handle bar U دسته موتورسیکلت
handle bar U فرمان
handle bar U دسته دوچرخه
file handle U دسته سوهان
carrier handle U دسته حمل
carrier handle U دستگیره حمل
capstan handle U هندل
operating handle U دستگیره عامل
operating handle U دستگیره کولاس
crank handle U اهرم دستی
auxiliary handle U دستهکمکی
the handle of the face U دماغ
basket handle U گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle U ترمزدستی
the handle of the face U بینی
carriage handle U دستگیرهحامل
reshape handle U دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
carrying handle U دستهحمل
charging handle U دستهینشانگیر
operating handle U دستگیره راه اندازی
star handle U دستگیره گردان
pump handle U زیاد تکان دادن
anti-vibration handle U دستهضدلغزش
figure skiing handle U دستهچوباسکی
The door – handle has broken off. U دسته درشکسته است
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
air brake handle U دستهترمزهوایی
handle bar arm U دسته فرمان
interior door handle U دستهداخلدر
I can handle (cope with) hom. U از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
pistol grip handle U دستهنگهدارندهپیستون
window winder handle U دستگیرهحرکتدهندهشیشه
oxygen control handle U دستهکنترلاکسیژن
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
To fly into a rage. To foly off the handle. U آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com